معرفی فیلم
پدر؛ نخستین فیلم سینمایی نویسنده و فیلمنامهنویس فرانسوی فلوریان زلر (Florian Zeller) با بازی ماندگار آنتونی هاپکینز (Anthony Hopkins) و درخشش اولیویا کلمن (Olivia Colman) به یکی از مهمترین آثار سال ۲۰۲۰ میلادی تبدیل شد. زلر پیش از این بارها از سوی منتقدان بهعنوان یکی از بااستعدادترین نویسندگان معاصر معرفی شده بود. حالا درست با ساخت نخستین فیلمش برنده اسکار بهترین فیلمنامه اقتباسی مطرحترین جایزه سینمایی دنیا شد. او این فیلمنامه را بر اساس نمایشنامهای نوشته خودش به همین نام با همراهی کریستوفر همپتون (Christopher Hampton) به رشته تحریر درآوردهاند. داستانی که برای شخص آنتونی هاپکینز نوشته شد و حتی نام شخصیت اصلی آن آنتونی است و روز تولدش دقیقاً منطبق با اوست.
خلاصه فیلم
اَن با بازی اولیویا کلمن و پدرش آنتونی با هنرمندی آنتونی هاپکینز همراه با یکدیگر در خانهای زندگی میکنند. آنها در مورد ماندن یا نماندن پرستار خانگی با هم بگو مگو میکنند و آنتونی اصرار دارد که به کمک هیچ کسی احتیاج ندارد. او دزدی ساعتش توسط آن پرستار را علت بیرون انداختنش میداند. در حالی که ساعت آنتونی توسط خودش قایم شده و او نمیداند که کجا قرارش داده است. آن به پدرش میگوید که دیگر نمیتواند هر روز برای مراقبت او به خانهاش بیاید و پدرش باید سعی کند با پرستارش کنار بیاید زیرا او با فردی آشنا شده و در صورت ازدواج به پاریس نقل مکان خواهد کرد. آنتونی از این موضوع ناراحت و غمگین میشود و زمانی که در آشپزخانه مشغول چای دم کردن است، با فردی به نام پل با بازی مارک گیتیس رو به رو میشود. پل خود را همسر اَن و صاحب خانه معرفی میکند. کمی بعد که اَن به خانه بر میگردد شخصی دیگر است و آنتونی گیج میشود. اَن ادعا میکند که اصلا شوهر ندارد و ۵ سال است که از جیمز طلاق گرفته است.
نقد فیلم
ما نمیتوانیم همه چیز و همه کس را در یک زمان واحد درک کنیم. در دوران نوجوانی وقتی بر سر مسئلهای با پدرانمان بحث میکردیم آنها خطاب به ما میگفتند که تا پدر نشوی نمیفهمی. حالا یک فیلم جذاب و خوشساخت ما را به دنیای رو به ویرانی پدری تلاشگر و مقتدر میبرد که رفتهرفته هیچ چیز از دنیای اطرافش نمیفهمد. مردی که سوار بر نسیم فراموشی به باد میرود. احتمالا بسیاری از ما تصور چندانی از بیماری آلزایمر ی زوال عقل نداریم و شاید هرگز درک نکنیم اما جادوی فیلم پدر کاری با شما میکند که خود را یک پیرمرد مبتلا به زوال عقل میپندارید. پدر، سراسر پازلهای تکهتکه و جدا افتادهای است که با تماشای دوباره آن قطعهای جدید و موجز میابید. ماهیت داستان از همین تیکههای گمشده شکل میگیرد. فیلمنامه به نحوی شاعرانه بیننده را با خود به اقیانوس متلاطم پیرمردی میبرد که ذره ذره ناپدید میشود.
مجسمه سخنگو
زمانی که برای اولین بار فیلم پدر را تماشا میکنید در سرتان این تفکر به وجود میآید که تماشای دوباره این فیلم شاید بتواند ابهامات داستان را برطرف کند اما در مواردی اینگونه نیست. معمای این فیلم هرگز بهطور کامل حل نمیشود؛ چرا که فیلم با این میزان از پیچیدگی داستان میخواهد مخاطبان فیلم آلزایمر را احساس کنند و به درک این بیماری و شخصی که به آن مبتلا شده بپردازند. فیلم در واقعیت بر روی تصورات ذهنی آنتونی بنا میشود و تا انتها ادامه مییابد. آنتونی مرتب ساعتش را گم میکند که این مسئله خود المانی برای نشان دادن سردرگمی و زوال عقل اوست. به سکانسهای پایانی فیلم زمانی که اَن از آسایشگاه خارج میشود توجه کنید. مجسمهای بزرگ وسط محوطه آسایشگاه وجود دارد که پیشانی ندارد. این مجسمه نماد زوال عقل آنتونی و ناگفتههایی است که به عمد از میان پازلهای فیلم برچیده شده است.
فیلمنامه بسیار خلاقانه و مبتکرانه است. در واقع این داستان قبلاً به عنوان یک تئاتر به اجرا درآمده و فلوریان زلر کار سختی را در ساخت فیلمی بر نمای یک نمایش تئاتر داشته و به خوبی از پس آن برآمده است. شخصیتپردازی با دقت و ظرافت تمام نوشته شده و بازی بازیگران بهویژه آنتونی هاپکینز نیز به فیلم ارزش فراوانی را بخشیده است. بازی هاپکینز در شخصیتی چند وجهی، بسیار استادانه و ستودنی ظاهر شده است. در واقع پیچیدگی فیلم باعث میشود تا مخاطب در ابتدا سردرگم شود و تماشای فیلم را متوقف کند اما بازی این استاد مطرح بازیگری مخاطب را تا آخرین لحظه پای فیلم نگه میدارد. او در برابرش اولیویا کلمن باهوش و خیرهکننده را دارد که ارزش و موقعیت بازیگر مقابلش را میداند. پس بدون اینکه تلاشی برای توجه بیننده و اصطلاحا بازیدزدی کند؛ در سکوت و منشی هنرمندانه به بازیگر مقابلش بها میدهد.
انتخاب صحیح لنز
کارگردانی فیلم پدر بهعنوان کار اول فلوریان زلر بسیار زبردستانه است. او پیش از این هرگز تجربه جدی در زمینه کارگردانی اثر سینمایی با تلویزیونی نداشته و همین موضوع جزئیات و ظرافتهای را ارزشمندتر میکند. دکوپاژ فیلم در ظاهر ساده و در لایههای زیرین حرکت های ریف دوربین بسیار هوشمندانه است. فیلمساز در انتخاب لنز بهخوبی رفتهرفته تا پایان فیلم از لنزهای وایدتر استفاده میکند تا عمق واژگونی و ناتوانی پدر را بیشتر نشان دهد. این حرکت دقیق با همراهی موسیقی روحنواز لودویکو اناودی (Ludovico Einaudi) بیننده را به اوج احساس و همدردی به روح ناآرام شخصیت اصلی، آنتونی میبرد. فیلمبرداری کار استاندارد است اما مشخصا ایده خاص و بکری درونش وجود ندارد و عمداً فیلم را به صحنه تئاتر شبیه میکند.
جوایز مهم فیلم
جایزه بفتای بهترین بازیگر نقش اول مرد
جایزه بفتای بهترین فیلمنامه اقتباسی
جایزه اسکار بهترین فیلم
جایزه اسکار بهترین فیلمنامه اقتباسی
جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد