جهان آثار بکت
خالق در انتظار گودو رماننویس و نمایشنامهنویس مشهور بیشتر آثار خود را که شامل شعر، داستان کوتاه، رمان، نمایشنامه، پژوهشها و نقدهای ادبی بودند به دو زبان انگلیسی و فرانسوی نوشت. او در معرفی سورئالیسم فرانسوی به جهان، نقش شایان توجهی داشت. بکت در سال ۱۹۶۹ برای نمایشنامه در جستجوی گودو برنده جایزه ادبی نوبل شد. او در سال ۱۹۸۸ مبتلا به بیماری پارکینسون شد. در ۱۷ جولای ۱۹۸۹ همسر محبوب بکت، سوزان، درگذشت و در ۲۲ دسامبر همین سال، ساموئل بکت زندگی را بدرود گفت. بکت یکی از بنیانگذاران و پیشروان مکتب پوچی در تئاتر فرانسه است. هدف این مکتب به نمایش گذاشتن موقعیتهای خاص و کموبیش مضحکی است که بشر در آن قرار میگیرد و درگیر آن است.
هدف اصلی این مکتب نشان دادن و القای ایده پوچ بودن جهان و بهخصوص زندگی انسان در آن است. آثار وی در ۵ سال بعدی شامل الوتریا، در انتظار گودو، بازی نهایی، رمانهای مولوی، مالونه میمیرد، غیرقابل نامگذاری، مرسیداِرکامیر، دو کتاب داستان کوتاه و یک کتاب انتقادی بود. اولین نمایش بکت «الوتریا» آیینهای بود. از جستجوی خودش به دنبال آزادی، چرخشی پیرامون جستجوهای مرد جوانی که از خانوادهاش و از قیود اجتماعیاش میبرد. بکت موقعیتاش را بهعنوان یک نمایشنامهنویس مطرح در آوریل ۱۹۵۷ به دست آورد. یعنی زمانی که دومین اثر مطرحش «بازی نهائی» به زبان فرانسه در تئاتر رویال شهرت لندن به نمایش درآمد. تمام آثار بکت به فرانسه نوشته شده است. این بیانگر آن است که او نظم و صرفهجویی در احساسات را که یکزبان غیر مادری بر او تحمیل میکرد خواستار بود.
در انتظار گودو
اولین پیروزی واقعیبکت در ژانویه ۱۹۵۳ اتفاق افتاد یعنی زمانی که «درانتظارگودو» در تئاتر بیبیلون به اجرا درآمد. «در انتظار گودو» توسط گروهی از بازیگران کارگاه نمایش سانفرانسیسکو در بازداشتگاه سنکؤنتین برای بیش از هزاروچهارصد مجرم به نمایش درآمد. در تمام طول این نمایش، استراگون و ولادیمیر دو شخصیت اصلی این نمایش منتظر شخصی به نام گودو هستند. آنها هرگز این شخص را ندیدهاند بلکه تنها نام او را شنیدهاند. در پرده اول صحنه از تلی کم ارتفاع و یک درخت لخت بید تشکیل شده است. درصحنهی دوم تنها تغییری که با آن مواجهایم این است که درخت یک برگ زده است. در این نمایش همهچیز حاکی از تکرار و سردرگمی بازیگران دارد. آنها هرروز به انتظار آمدن گودو در زیر درخت به سر میبرند. هر شب در یکراه آب میخوابند و هرروز پسرکی از طرف گودو برای آنها پیام میآورد. هرروز ناچارند پوتینهایی به پا کنند که آزارشان میدهد.
آنها در وضعیتی مشابه هم به سر میبرند. هر دو گویی زمان را ازدستدادهاند و نمیدانند پسرک را دقیقاً کی دیدهاند. گودو کی قرار است بیاید یا کجا با آنها قرار ملاقات دارد یا امروز چند شنبه است (فرقی هم برایشان ندارد) هر دو از تنهایی رنج میبرند. آنها برای فرار از انتظار تصمیم میگیرند که خودشان را دار بزنند اما شاخهی درخت تنها ظرفیت یکی از آنها را دارد پس دیگری تنها میماند. سپس از ترس تنها ماندن از این کار صرفنظر میکنند. این ترس از تنهایی بهقدری است که حتی وقتی استراگون میخوابد و ولادیمیر سریعاً او را از خواب بیدار میکند و اظهار میکند که من احساس تنهایی میکنم. یکی از مشخصههای دیالوگ آنها پیش کشیدن موضوعاتی است که بیمقدمه و بینتیجه مطرح میشود در حرف زدنشان مدام از این شاخه به آ ن شاخه میپرند.
نقض معنا
صحبت به دزد، کتب مقدس، توبه کردن، خندیدن، هویج و شلغم میکشد و در پایان همچنان در انتظار گودو مینشینند. پس از پایان این تئاتر در کمال تعجب نمایش ارائهشده یک موفقیت بزرگ بود. زندانیان بهخوبی ولادیمیر و استراگون میفهمیدند که زندگی یعنی انتظار وقتکشی و درآویختن به امیدی که درواقع شاید جایی در این گوشهکنارها باشد. اگر امروز نشد شاید فردا. بکت در سال ۱۹۶۹ جایزه ادبیات نوبل را به دست آورد وی تا پیش از مرگش که در ۱۹۸۹ اتّفاق افتاد به نوشتن مشغول بود اما بار مسؤلیت نوشتن از هر کاری برای او سنگین و سنگینتر شد تا جایی که در پایان گفت: «هر کلمه برایم زندگی غیرضروری بر سکوت و پوچی است». ساموئل بکت پرسوناژهایش را به زمان و مکان خاصی منتسب نمیکند تا هیچ حائلی در برابر ذهن خواننده یا تماشاگر قرار نگیرد و ضمناً آنها در چهارچوب و حریم خاصی تعریف و توجیه نشوند.
او میخواهد از زمان و مکان فاصله بگیرد و در محیطی فرازمانی و فرامکانی به تبیین انگاره فلسفی خودش بپردازد. این اتفاق موقعی در ذهن یک نویسنده روی میدهد که بخواهد به انسان، هستی و حقیقت نگاه فلسفی نوینی داشته باشد. نگرش قیاسی خالق در انتظار گودو سبب میشود که او شناسنامهای برای پرسوناژهایش صادر نکند و موجودیت و حضورشان را در تقویم همین چراهای فلسفی بسته نگه میدارد. ما با متنی روبهرو هستیم که برای بررسی آن باید قبلاً کلیه پیشزمینهها، الگوها و پارادایمهای ذهنی خود را کنار بگذاریم و با نگرشی ازلی به هر آنچه در این نمایشنامه خلق شده است بنگریم.
در انتظار گودو و ذهنیت گرایی
بکت وضعیت روحی هردو پرسوناژش را با خلق چنین موقعیتی به خواننده میفهماند. آنها دیگر جایی برای ذرهای از هستی ابژه (objective) پیرامونشان را ندارند. همین بهعنوان عامل اولیه، سبب شده است تا توانمندی و آمادگی زیاد برای موضوعی سوژه (subjective) محتوم و اجتنابناپذیر که سرنوشت آنها را یکسویه کرده است، داشته باشند. آنها درجایی دورافتاده که جهان هستی و انسان در آنیک سویه شده است، به انتظار یک ناجی سامان دهنده مینشینند تا او که خدا نیست ولی خداگونه است (نه god بلکه godot) بیاید و آنها را از گمگشتگی نجات دهد. یعنی امید به آمدن نجاتدهندهای در کار است. آنهم در شرایطی که استراگون و ولادیمیر بهعنوان نماد جامعه مذکر بشری جز بیهودگی در معرض هیچ خطر دیگری نبودهاند.
ساختار در انتظار گودو
ساختار نمایشنامه بر دیالوگ استتار است. دیالوگها اکثراً کوتاه و حتی پارهای از یک جمله هستند، هر وقت هم که پرسوناژها دیالوگهای طولانی دارند، اغلب بین جملاتشان مکث یا تغییر حالت است. این به چند دلیل حادثشده است. اول اینکه نشان میدهد هیچکدام از این دو نفر، دیگری را به حالت خود رها نمیکند. دوم کنش مندی متقابلی همیشه حاکم بر روان آنهاست. سوم این دیالوگهای کوتاه و متناوب کمک میکند که موقعیت دوگانه آنها کنار هم بهطوری موازی روند نمایشنامه را پیش ببرد. همزمان با انتقال مفاهیم ذهنی پرسوناژها به موجودیت ناظر سومی که تماشاگر است، بهعنوان تحلیلگر اثر واقعیت ببخشد. موضوع مهمتری که نمایشنامه در انتظار گودو به آن میپردازد تم انتظار است. انتظاری بیهوده برای موجودی که پیغام میدهد که میآید ولی نمیآید؛ یعنی هیچ اهمیتی به انتظار آنها نمیدهد.
از طرفی خودش هم همانند همه انسانهای دیگر خاطی و گناهکار است و نتیجه این میشود که گناهکار نمیتواند گناهکار را نجات بدهد. کارهای نمایشی بکت بر عوامل اساسی نمایش تکیه ندارد. او به پلات، شخصیت پردازی و گرهگشایی نهائی که تاکنون بهعنوان اصول اصلی نمایش تلقی شدهاند بهصورت یکسری از تصورات واقعیت نما نگاه میکند. برای او زبان بیفایده است. چراکه نگاه وی به جهان یک نگاه اسطورهای است. مردمش بهعنوان مخلوقاتی تنها هستند که تلاش احمقانهای دارند برای اظهار چیزهای غیرقابلاظهار و شخصیتهایش در خلأ رؤیا مانند وحشتناکی که ناشی از فشار احساسات گمراهکننده اندوهناک و کوششهای عجیب برای برخی ارتباطات است زندگی میکنند.