اوژن یونسکو و یک طبقهبندی الزامآور
عناصر ابزورد در نمایشنامههای اوژن یونسکو آنقدر پررنگ و گویا هستند که برای یافتن آنها نیاز زیادی برای بررسی در آثار این نمایشنامهنویس شهیر نیست. تحقیق جامع مارتین اسلین درباره تئاتر ابزورد سال ۱۹۶۱ در آمریکا و سال ۱۹۶۲ در انگلستان منتشر شد و انتقادهای زیادی برانگیخت. بر همین اساس نگاه شکاکانه کنت تاینن از نگرانی کاملا منطقی خبر میدهد: «جناب اسلین رد نیاکان تئاتر پوچی را میگیرد و ما را برمیگرداند به نمایشهای میم (ایمایی) باستان. کمدیا دل آرته. ادوارد لیر و لوئیس کارول. ژاری، استریندبرگ و برشت جوان متأثر از رَمبو. دادائیستها و تریستان تسارا (کسی که خودش یکی از نمایشنامههایش را بزرگترین کلاهبرداری قرن در سه پرده مینامد. سورئالیستها و کتاب تئاتر شقاوت آنتئنن آرتو و کافکا و جویس.»
زمانی که اسلین پیشگفتار گلچین آثار نمایشی تئاتر پوچی ۱۹۶۵ را برای انتشارات پنگوئن مینوشت، خود از رواج این عنوان افسوس میخورد. عنوانی که زیاد به کار رفته و زیاد هم نابجا به کار رفته و با این حال احساس میکرد که شاید عنوان سودمندی باشد: نوعی کوتهنوشت روشنفکرانه برای الگوی پیچیدهای از شباهتهای رویکردی … یا از مقدمات فلسفی و هنری مشترک. این برچسب نه در حکم «یک طبقهبندی الزامآور» بلکه از این نظر برای ما سودمند است که کمک میکند اثر هنری را بهتر بفهمیم. این اصطلاح، چون تعریف و درک شد، در ارزیابی آثار اعصار گذشته نیز به کارمان میآید. او مثال میزند از کار یان کات درباره شکسپیر که زمینه خلق شاه لیر پیتر بروک را تحت تاثیر آخر بازی بکت فراهم آورد. ادعای سودمندی که گویا اسلین در ۱۹۶۱ نیز تردیدی در آن نداشته است. در بازچاپ ویراسته تئاتر پوچی بازتاب مییابد.
اوژن یونسکو
اوژن یونسکو ۲۶ نوامبر سال ۱۹۰۹ در یکی از شهرهای رومانی به دنیا آمد. رومانی کشور پدرش بود. مادر اوژن فرانسوی بود. حتی مذهب آن دو هم با یک دیگر متفاوت بود. این تفاوت فرهنگ و مذهب، ریشه اختلافات همیشگی آنها شد. اوژن بیشتر کودکیاش را در فرانسه سپری کرد. جایی که به گفته خودش، بیشترین تأثیر در نوع نگرش اوژن به دنیا را داشت. راه رفتن زیر آسمان آبی و آفتاب درخشان در ییلاق، کار مورد علاقهاش در آن روزها بود. سالهای کودکیاش در دوران جنگ جهانی اول گذشت. در سال ۱۹۴۰ عضو فرهنگستان فرانسه شد. در این سالها اوژن مشغول نوشتن نمایشنامههای متعددی بود. دو نمایشنامه اول او که در سالهای۱۹۵۰ و ۱۹۵۱ نوشته شد، آوازهخوان طاس و درس نام داشت. اوژن به شهرت فراوانی دست یافت. گرچه او به نمایشنامهنویسی شهرت دارد، ولی از شعر و نقد ادبی نیز دور نبود و برای روزنامههای گوناگون نقد مینوشت.
در شرایط جنگ جهانی دوم، اوژن در کنار نمایشنامهنویسان آن دوره، سبکی را بنیان گذاشت که به آن تئاتر پوچ میگفتند؛ یعنی انسان در زندگی روزمرهاش دچار یکنواختی شده و هر چه تلاش میکند معنایی برای هستی خود پیدا کند، موفق نمیشود؛ زیرا زندگیاش با مرگ تمام میشود؛ بدون آن که موفق به پیدا کردن معنایش شده باشد. این نوع فکر و اندیشه در آن روزها بسیار رایج بود. اوژن یونسکو فکر میکرد، این طرز فکر را بهتر میتوان روی صحنه نشان داد. او با مهارت تمام زندگی این آدمها را روی صحنه میبرد. یکی از نمایشنامههای معروف یونسکو، کرگدن است. او در سال ۱۹۶۰ این نمایشنامه را نوشت. نمایشنامه کرگدنها بارها و بارها در کشورهای مختلف روی صحنه رفته است. از دیگر نمایشنامههای معروف او آوازهخوان طاس، صندلیها، مستأجر تازه، شاه میمیرد، عابر هوایی، مکبث و آدمکش است.
آوازهخوان طاس
نخستین نمایشنامه یونسکو زائیده یک ایده خاص بود و آن: «تکرار یک سری جملات پوچ و بیربط یکی پس از دیگری»، درست مانند جملاتی که در یک خودآموز مکالمه زبان خارجی پشت سر هم آورده میشود، البته در خودآموز زبان، هدف، یادگیری کلمات واژهها از طریق به کار گرفتن ساختار و قواعد دستوری زبان موردنظر هست. «ضد نمایشگاه» عنوان دیگر این نمایشنامه درواقع هدف اصلی یونسکو را که همانا به تمسخر گرفتن تئاتر بود برآورده میکرد.یونسکو برای شوکه کردن تماشاچیان، نمایشنامهای را روی صحنه آورد که در آن هیچ ماجرا و رویداد مهمی رخ نمیداد، شخصیتهای آن دائماً در تغییر بودند و مکانیسم یا سازوکاری که حوادث را بهپیش میراند بر یک مبنای «پوچگرایانه» استوار بود. حتی عنوان نمایشنامه نیز (آوازهخوان طاس) از لابهلای سؤال و جوابهای بیمعنایی که هیچ ارتباطی با محتوای نمایشنامه نداشت انتخابشده بود.
نمایشنامه با یک دکور کاملاً انگلیسی آغاز میشود. آقا و خانم اسمیت نشستهاند و با هم صحبت میکنند. جملاتی که میان آنها ردوبدل میشود بهطور خودکار و خالی از هرگونه محتوا و معنایی است. این دو هیچچیز برای گفتن ندارند و درواقع فقط ابلهانهترین و بیمعناترین جملات را پشت سر هم ردیف میکنند. رفتهرفته بازی با کلمات، بیان جملات واضح و غیرضروری استفاده از ضربالمثلهای نادرست و تمرین سرعت در ادای جملات قسمت اعظم نمایشنامه را به خود اختصاص میدهد. گویی شخصیتهای نمایشنامه مشغول صحبت در مورد موضوعات بسیار مهم و منطقی هستند. ناگهان چراغها خاموش میشود. مجدداً چراغها روشن میشوند و این بار آقا و خانم مارتن درست مانند صحنه اول بهجای آقا و خانم اسمیت روی صندلی نشستهاند و دقیقاً همان جملاتی را که در صحنه اول میان آن دو ردّ و بدل میشد ادا میکنند. در همین حال پرده بهآرامی کشیده میشود و نمایشنامه به پایان میرسد.
مرگ گفتگو
نخستین نمایشنامه یونسکو بنام آوازخوان طاس به گفته وی، نوعی تراژدی زبان است. که نمونهای از تئاتر متن بشمار میرود. همانگونه که از نام این اثر پیداست اینگونه نمایشی به دیالوگ اهمیتی خاص میدهد و بر پایه زبان استوار است. این نمایشنامه تقلیدی مضحک از تئاتر متن است. زیرا یونسکو در آن عملکرد سنتی را لحاظ نکرده است. بهطورکلی زبان در تئاتر ابزاری برای ابراز احساسات، تفکر و نیتهای شخصیتهاست و از این نظر ابزاری اساسی برای برقراری ارتباط بشمار میرود. اما به عقیده یونسکو زبان تنها نبود امکان برقراری ارتباط بین موجودات را افشا میکند و دیالوگ که ازنظر هگل عالیترین شیوه بیان نمایش است به قالبی تهی تبدیل میشود که برای درک انسانها به کار نمیآید. وی از این شیوهی بیان انتقاد کرده و آن را برای نشان دادن برقرار نشدن ارتباط به کار گرفته است.
میشل کورون معتقد است: در دنیای یونسکو هرکسی خود را محبوس مینماید و در دام شبکهای از ظواهر و دنیای ساختگی قرار میگیرد که حتی در سطح اساسیترین واقعیتها، قادر به قراری حداقل گفتگو با دیگری نیست.(کورن-۱۹۶۹) به همین دلیل در بیشتر آثار یونسکو، دیالوگ دیده نمیشود و تنها ضد دیالوگ نمود یافته است.یونسکو در کتاب یادداشتها و ضد یادداشتها، زبان شخصیتهایش را بدینصورت توصیف کرده است: اغلب اوقات، شخصیتهای من حرفهای مبتذل میزنند و این، نشانه ناتوانی آنها در برقراری ارتباط است. انسان در پشت کلیشه خود را پنهان میکند. یکی از ویژگیهای تئاتر یونسکو استفاده فراوان از کلیشههاست. در نمایشنامه آوازخوان طاس، وی از این ابزار برای نشان دادن ابتذال و خلـأ زبان استفاده کرده است او خود درباره این مسئله گفته است: درواقع نمایشنامههای من، نقد ابتذال و تقلیدی مضحک از تئاتری است که ویژگی تئاتریاش را از دست داده است.