نخستین فیلم بلند داستانی سحر مصیبی به زندگینامه الهام اصغری بانوی شناگر ایرانی میپردازد که به مصاف ثبت رکورد گینس شنا در آبهای آزاد میرود اما مبارزهاش به بیرون از دریا میکشد.
تاکید بر تیپ، تا حد تعزیه
طرح چنین داستانی و به تصویر کشیدن زد و خورد یک زن قهرمان ایرانی با قوانین دست و پاگیر، جامعه مردسالار و زندگی شخصی گذشته در ذات مستندگونه خودش هم شعاری است تا چه برسد به «اورکا» ساختن از آن. اورکا فیلمی است پر از تیپهای سیاه و سفید که تاکیدش بر خوب یا بد بودن آدمها ناخواسته آن را وامدار سنت تعزیه کرده است. خوانندگان این مطلب حتماً استحضار دارند که در این سنت نمایشی اصحاب شقاوت قرمز و اصحاب اهل بیت لباس سبز میپوشند. اینک بدانید در اورکای سحر مصیبی هم آدمخوبها گرمکن ورزشی میپوشند و آدمهای بد چادر. مثلاً مهتاب کرامتیِ فیلم یکی از این تیپهای سیاه است. یکی از مسئولین مملکت که بداخلاق، دُگم، مزوّر و دشمن الهام اصغری است. او جلوی دوربین رو به الهام داد میزند بیحیا! در سِت کاسه بشقاب سفید شام و نهار سازمانی میخورد و اصلیترین سد الهام در برابر گینس است. با این حال اما نمیدانیم دقیقاً کیست و چه سمتی دارد. تنها یک چیز را میدانیم.
یک قاب بدون شرح!
این آدم زمان احمدینژاد بر سر کار بوده است. این آگاهی از سکانسی عجیب اما واقعی نشأت میگیرد. ایدهای عجیب از کارگردان که مهتاب کرامتی و یک السیدی بزرگ در حال پخش سخنرانی احمدینژاد را در یک قاب نمایش میدهد تا با این ابتکار عمل هم ما زمان فیلم را گم نکنیم و هم دیگر مطمئن شویم این مهتاب کرامتی قرار است شعاریترین نقش در یکی از شعاریترین فیلمهای تولید شده چندسال اخیر باشد. ضعف اصلی فیلم همین است که کارگردان مضطرب و گیج از ابعاد درام زندگی قهرمان قصهاش همهچیز را مانند غنیمت جنگی برداشته و داخل فیلمنامه ریخته است. احمد(شوهر سابق)، حمله قایقهای گشت، حمله اهالی، راه ندادن زن مجرد به مهمانسرا و حتی راه ندادن مربی مرد به استخر زنانه همگی مصداقهای آن هستند. سحر مصیبی آنقدر از خیر هیچکدام اینها نمیگذرد که حرف اصلی خودش را فراموش کرده است و نمیداند پی چه چیز را بگیرد؟ همه این مسائل گفتنی است اما باید از قول یوجنیو باربا نظریهپرداز و کارگردان تئاتر گفت: کار هنری هدررفت دارد. یعنی حرف قصیده در رباعی جا نمیشود. یعنی کارگردانی با طبع شعارپرست مصیبی، آنقدر در پرسههای شعاری خود گم میشود و از خیر هیچ درد دلی نمیگذرد که هم بازی خوب ترانه علیدوستی کم توجهمان را جلب میکند و هم کارِ کارستان الهام اصغری.
سخن پایانی
تا جایی که بیننده گیج و انباشته از پرحرفی فیلم، آماده پایان مهم و جذاب آن نیست. هضم نمیکند که چطور الهام موفق به جلب نظر گینس (دور زدن تحریم) شد و یا اصلاً چرا تصمیم گرفت با دست بسته شنا کند. بیننده خوب فیلم بعد از تیتراژ نهایی با دست خالی و احساس بازنده بودن تازه باید نام الهام اصغری را سرچ کند تا قصهای که کارگردان دو ساعت برای روایت آن وقت داشت را بخواند.