Some text some message..
Some text some message..

دیدنی مثل پنجره‌ای رو به دریا

فهرست مطالب

معرفی و نقد فیلم «جنگل پرتقال»

   مدت‌هاست هر نقد تمجیدی را اینگونه می‌آغازند‌. در این برهوت سینما، در این قحطی، در این خشکسالی، در این ابتذال و در این سیاه‌بختی فلان فیلم مقبول و غنیمت افتاده، که این نه آداب نقد است و نه رمق شکایت از وضعیت موجود سینما را دارد. هرگز حاضر نیستم جنگل پرتقال را با این مقدمه‌ها نقد کنم. بالاخره جنگل پرتقال محبوب منتقدین است. البته چه بسا با یک سوتفاهم اساسی، منتقدین پا به سن گذاشته‌ که در «داستایوسکی» شدن به بالا و پایین روزگار باخته‌اند و به جایش اکتفا به‌ یک ستون نقد کرده‌اند جنگل پرتقال و علی بهاریانش را حدیث نفس یافته‌اند و عاشقش شده‌اند‌. چنین مباد. 

داستان جنگل پرتقال

 معلمی به نام «علی بهاریان» که در رشته نمایشنامه‌نویسی تحصیل کرده و حالا به تازگی در یک مدرسه به عنوان معلم ادبیات مشغول به کار شده است. او از طرف مدیر تهدید می‌شود که اگر تا دو روز دیگر مدرک تحصیلی‌اش را تحویل ندهد از کار برکنار خواهد شد. اینگونه است که او علی‌رغم میل خود به شهر محل تحصیلش در «تنکابن» می‌رود.

به آن‌هایی که دلخوش به قصه‌اند و مدام می‌گویند این فیلم قصه داشت و آن فیلم قصه نداشت؛ آسوده‌دل می‌توان گفت جنگل پرتقال راضی‌کننده‌است. قصه دارد. قصه‌ای پر از باران، ویگن، پاترول، لوکیشن شمال و یک دانشجوی ادبیات نمایشی و شهر کتاب‌. اگر فیلم را ندیده بودم و چون شما خواننده سطور معرفی فیلم بودم من هم حدس می‌زدم جنگل پرتقال با این اسمش و با این توصیفی که از آن رفت فیلم هندی سانتیمانتالی بیشتر نیست اما نگران نشوید. شمال و باران دلچسب و غیره در این اثر جاافتاده‌اند. 

صریح‌تر از آینه که نداریم

فیلم خودش در مقام منتقد ظاهر می‌شود. انتقادی صریح و به موقع بر صدسال قمپز و برج عاج‌نشینی جماعتی که اول بیانیه‌هاشان نوشتند خانواده تئاتر و در پستوی روشنفکری تعیین تکلیف کردند‌ و از سالن‌هایی که دهه‌هشتادی‌ها اسمش را نشنیدند از قصد خاطره گفتند تا بفهمانند قدمت دایناسور دارند. نمی‌خواهم بگویم آقای بهاریان نماینده و نماد جمع است. حتماً این طور نیست. باری مطمئنم جمعیتی خاص را خواسته یا ناخواسته نشانه رفته و به فکر واداشته است و «فیلم خوب فیلمی است که بعد از خارج شدن از سینما همچنان در  ذهن توست.» نقل به مضمون از عباس کیارستمی. 

خواندن مطلب  روز چهارم سی و ششمین جشنواره فیلم کوتاه تهران

«سفر گریختنی در مه»

اگر در انتهای فیلم واقع‌پذیر افتاده که بهاریان عجله‌ای برای نجات دادن لیسانس از چنگ باد ندارد ثمره تدبیر و واقع‌گرایی داربست‌‌شده و استواری است که در شخصیت پردازی او رعایت می‌شود. باور کنید اگر از این کاراکتر «سوگوار پدرش بودن را» حذف کنیم فیلم برایمان از منطق تدریجی بودن تغییر عوالم یک نفر آدم خارج می‌شد. دیگر شدن آدم از واقعی‌ترین و منتها تدریجی و ظریف‌ترین امور زندگی است که نشان دادن آن با شرایط واقع‌پذیری با رعایت ظرایف بسیار محقق است.  تدریجی نشان ندادن تحول یک شخصیت سستی اثر است. اصلاً تو بگو هر چه در این سفر رخ دهد و مثلاً به نحوی سر به سنگ بخورد، نه! واقعیت شروع به تغییر این شخصیت نه از تغییر لحن و روراست شدن سارا بهرامی که از زمان فوت پدر به تدریج شروع می‌شود و سفر به آن دامن زده ‌است. سفر هم شوخی نیست. ابداً. 

«حتما سفر موجب دگرگونی زیادی می‌شود. اگر روزی روزگاری بنا می‌شد به سفر بروم به نظرم دلم می‌خواست که قبل از عزیمت کوچک‌ترین مشخصات شخصیتم را یادداشت بکنم تا بتوانم موقع بازگشت مقایسه کنم که چه بودم و چه شده‌ام.» (رمان تهوع اثر ژان پل سارتر)

به هر حال غور در بحران‌های امثال بهاریان (در این فیلم)، هامون (در فیلم مشهور زنده‌یاد مهرجویی) و خسرو (در برادرم خسرو) بحث سینما و هنر را داغ نگه می‌دارد. بیشتر می‌شود ساخت. این‌ها بسیار همذات‌پندار یافته‌اند و همیشه بحث میان منتقدین انداختند. راستش را بگوییم دیگر روشنفکری چون هامون وجود ندارد. روشنفکر دهه شصتی نداریم دیگر. حتی کم‌تر شبیه خسرو را در کافه‌ها پیدا می‌کنید. دارم می‌گویم این شخصیت‌ها به‌روزرسانی احتیاج دارند. احتیاجی که در جنگل پرتقال با نگاهی ویژه و مخصوص رفع شده است. 

Share on telegram
Share on whatsapp
Share on facebook
Share on twitter
Share on print
Share on email

دوره‌های آموزشی

645,000 تومان

780,000 تومان

نظر خود را بنویسید

هدف سایت بانی کستر آموزش و معرفی هنرمندان سینما و تئاتر از سراسر ایران هست. اگر هنرمندی میتونی برای آموزش و معرفی خودت رایگان پروفایل بسازی و اگر تولید کننده هستی میتونی رایگان فراخوانت رو منتشر کنی. 

مجوز نماد اعتماد الکترونیکی

© تمام حقوق این سایت متعلق به بانی‌کستر است. 

طراحی و توسعه با ❤️ توسط تیم بانی‌کستر